محفلی برای معاشرت با کلمات و فنجانی قهوه با کتاب

به مناسب آغاز سی و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران

این روزها شاید کمتر کارفرمایی را بتوانیم پیدا کنیم که دلبستگی به کلمات، نوشته‌ها و خواندن داشته باشد، آن هم کجا؟! در یک بنگاه اقتصادی که وقتی اسم و زمینه فعالیتش را بشنویم آخرین چیزی که به ذهنمان خطور کند داشتن دغدغه مطالعه از سوی مدیران ارشد آن باشد. اما اینجا این‌طور نیست.

منظورم از اینجا دفتر مرکزی هلدینگ رایزکو و طبقه پنجم آن است. جایی که حالا چند ماهی می‌شود با اسم کافه کتاب میزبان کتاب و علاقه‌مندان به کتاب‌خوانی است.

وارد ساختمان دفتر مرکزی که می‌شویم درست در وسط سالن سمت چپ نمایشگرهایی قرار داده شده که در آن آخرین رویدادهای سازمانی نمایش داده می‌شود، در حال تماشای گلچینی از آن‌ها هستم که موشنی با موضوع فعالیت کافه کتاب پخش و در ادامه تعدادی از عناوین کتاب‌های موجود در کتابخانه معرفی می‌شود. با دیدن تصاویر آن اشتیاقم برای دیدن این پاتوق فرهنگی بیشتر می‌شود.

با کمی‌پرس‌وجو به راحتی می‌توانم کافه کتاب را پیدا کنم، فضایی بزرگ در انتهای سالن غذاخوری که در سمت راست قفسه‌های کتاب به تفکیک موضوعات مختلف در کنار هم صف کشیدند و سمت چپ آن چشم‌اندازی از غربی‌ترین نقطه تهران و دامنه کوه‌های استان البرز را می‌بینم وسط سالن هم میزها و صندلی‌هایی با نهایت دقت چیده شده تا فضایی باشد برای دمی‌نشستن و خواندن و دور شدن از روزمرگی‌های کار اداری.

در حال پرسه زدن در میان قفسه‌های کتاب چیزی که توجهم رو جلب می‌کند عناوین کتاب‌ها است، می‌توان فهمید برای تهیه هرکدام از آن‌ها وقت زیادی صرف شده قطعا کنار هم جمع شدن تعداد زیادی از آثار ادبی فاخر، کتب تخصصی برجسته که برگرفته از آخرین مطالعات علمی‌دنیا است، انتخاب نویسندگان سرشناس ایرانی و خارجی و … هیچ کدام نمی‌تواند اتفاقی باشد و نشان از ذوق ادبی و نگاه عمیق گردآورندگان آن به ادبیات و کتاب دارد.

وقتی با عوامل اجرایی کافه کتاب گفتگو می‌کنم، می‌گویند ایده شکل‌گیری و ایجاد این فضای فرهنگی به دنبال باور مدیران ارشد سازمان در رشد و توسعه فرهنگی همکاران شاغل در رایزکو شکل گرفته است. باوری که بذر اولیه آن در گوشه‌ای دیگر از این شهر با احداث مدرسه در مقطع ابتدایی و دبیرستان ایجاد شد تا به تربیت و پرورش کودکانی توانمند بپردازد و حالا در دفتر مرکزی رایزکو به شکلی دیگر و با احداث محلی برای تورق میان کتاب‌ها بیشتر شکوفا شده است و در این میان آمد و شد کارکنان در محل کافه کتاب نشان از استقبال آنان از این محیط دنج و آرام دارد.

به سراغ یکی از آن‌ها رفتم، با دقت در جستجوی چند کتابی بود که اسامی آن را روی تکه‌ای کاغد یادداشت کرده بود، با چند سرفه مصلحتی توجهش را جلب کردم خندید و گفت: دنبال چند داستان ایرانی می‌گردم که مدتی قبل توسط یکی از فعالان حوزه نشر معرفی شده بود و امیدوار است بتواند اینجا پیدایشان کند، همینطور که در حال جستجو است زمزمه‌کنان ادامه می‌دهد: البته نسخه الکترونیک کتاب‌ها به راحتی در دسترس است، اما واقعا لذتی که ورق زدن کتاب‌ها برایم دارد، هرگز نمی‌توانم در بالا و پایین کردن کتاب‌های الکترونیک احساس کنم.

بالاخره کتاب‌های مورد نظرش را پیدا می‌کند، کمی‌همراهم می‌شود و در پاسخ به سوالم که از او پرسیدم حضور فضایی این چنینی در یک کسب‌وکار کاملا صنعتی چقدر در تغییر روحیه و حال و هوای کارتان موثر بوده، می‌گوید: قطعا خیلی زیاد، موقعیت محل کار ما طوری است که تا شعاع چند کیلومتری اثری از فضاهای این چنینی نمی‌توان پیدا کرد، اینکه صاحبان کسب‌وکارها دغدغه‌های از این دست دارند و حتی بودجه‌ای را برای ایجاد و رشد فرهنگی کارکنان خود در نظر می‌گیرند اقدام بسیار ارزشمندی است در این مدت که کافه کتاب دفتر مرکزی فعالیت خود را شروع کرده به شخصه شاهد استقبال همکارانم از اینجا هستم امیدوارم در آینده برنامه‌های فرهنگی بیشتری در آن شکل بگیرد چون به عقیده من هم سازمان این دغدغه را دارد و هم همکارانم مشتاق به فعالیت در آن.

گشت و گذارم در میان کتاب‌ها به پایان رسید، چیزی که لذت این گشت و گذار را برایم دوچندان کرد شکل‌گیری یک فضای دنج و ادبی در دل یک صنعت کلان و بزرگ است، جایی برای معاشرت با کلمات و فنجانی قهوه و یک کتاب.